ماجرای پرواز محسن رضایی باF5
ماجرای پرواز محسن رضایی باF۵
تشکیل تیپ۲۷محمدرسولالله، شرایط ایران و جهان پیش از عملیات فتحالمبین و سفراضطراری محسن رضایی باهواپیمای F۵ به تهران نزد امامخمینی ازجمله فرازهای مهم تاریخ جنگ و لشگر ۲۷محمدرسولالله هستند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، حالا که در سالگرد ایام اجرای عملیات خیبر و شهادت شهید همت (17 اسفند 62) پرونده «جنگ بدون تعارف»، به قسمت یازدهم خود رسیده، دومین مقاله بررسی کتاب «همپای صاعقه» را منتشر میکنیم. مقاله اول بررسی اینکتاب، کمی پیشتر در قالب یکی از عناوین پرونده «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» منتشر شد«رویکردتاریخی آمریکادرباره شکست / وقتی نزدیک بود صدام اسیر ایرانیها شود»: در اینمطلب به وضعیت ایران، عراق و قدرتهای غربی در اولین سال جنگ هشتساله پرداختیم و رویکرد تبلیغاتی دشمنان ایران را در آن برهه مورد بررسی قرار دادیم. همچنین به ماجرای مهم اما مغفولمانده امکان اسارت صدام به دست نیروهای ایرانی در پایان عملیات فتحالمبین اشاره کردیم. بنابراین در اینقسمت از پرونده «جنگ بدون تعارف» و بررسی کتاب «همپای صاعقه» 3 بحث مهم ویژگیهای اخلاقی احمد متوسلیان و محمدابراهیم همت بهعنوان بنیانگذاران تیپ 27، چگونگی تشکیل اینتیپ با امکاناتِ صفر و اتفاقات مهم تاریخی که تا پیش از عملیات فتحالمبین رخ دادند، میپردازیم.
پیشتر درباره شهید همت، مطالب زیادی در گفتگوها و مقالات یادشده منتشر کردهایم و در فصل مربوط به کتاب «همپای صاعقه» با توجه به اینکه اینکتاب، مربوط به پیشینه و زمان تشکیل تیپ 27 با فرماندهی احمد متوسلیان، عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس و در نهایت اسارت (شهادت) او در لبنان است، در اینمطلب و مطالب بعدی، حضور پررنگتری دارد.
مشروح دومین مقاله بررسی کتاب «همپای صاعقه» در ادامه میآید:
1– شروع یکدوستی_ ویژگیهای اخلاقی و شخصیت متوسلیان و همت
تیپ 27 محمدرسولالله (ص) در زمستان سال 60 با توجه به همبستگی نظری و عملی احمد متوسلیان و محمدابراهیم همت در فرماندهی نبرد کوهستانی محمدرسولالله (ص) تشکیل شد. در دیداری که محسن رضایی در اثنای انجام عملیات مذکور از مناطق پاوه و مریوان داشت، تصمیم او و دیگر فرماندهان ردهبالای سپاه بر این شد که با توجه به شایستگیهای متوسلیان و همت در فرماندهی، از تواناییهای ایندو برای تشکیل یکتیپ رزمی در نیروی زمینی سپاه برای انجام عملیات کربلای 2 یعنی فتحالمبین استفاده کنند. همانطور که پیشتر توضیح دادهایم، با عزل بنیصدر و در نظر گرفتن تاکتیک جدید رزم ایران، سلسلهعملیاتهای مشترک کربلا توسط ارتش و سپاه طراحی شده بودند. رضایی هم سالها بعد در سال 77 در مصاحبهای درباره سفر دیماه سال 60 خود که برای زمینهسازی تشکیل تیپ به مریوان و پاوه داشته گفت، به متوسلیان و همت چنین گفته است: «وقت آن رسیده است تا شما بیایید و یگانهای رزمی بیشتری برای نیروی زمینی سپاه تشکیل بدهید.» رضایی در همینزمینه به متوسلیان میگوید «شما باید یکتیپ برای سپاه تشکیل بدهید.» و در خاطراتش درباره آندوران گفته است: «متوسلیان خیلی انسان باعاطفه و پاکی بود.»
همانطور که میدانیم در برهه زمانی مورد اشاره، فرماندهی سپاه مریوان با متوسلیان و فرماندهی سپاه پاوه با همت بوده است. همچنین تذکر ایننکته نیز بیلطف نیست که عملیات محمدرسولالله براساس طرح عملیاتی کربلای 10 در منطقه عمومی مریوان _پاوه انجام شد و هدف اصلی از طراحی آن، انحراف اذهان فرماندهان ارتش عراق از جبهه طریقالقدس و کمک به تثبیت فتح بستان (در عملیات طریقالقدس) بود. رقم 10 برای پسوند عملیات کربلا هم، همانطور که پیشتر توضیح داده شده، مربوط به طرحهای عملیاتی جدید ایران پس از شروع همکاری ارتش و سپاه و طراحی سلسلهعملیاتهای کربلای 1 تا 20 بوده است. شیوه اجرای اینعملیاتها هم هجوم سراسری با اتکا به تاکتیک نفوذ نیروی شهادتطلب پیاده در عمق و عقبه خطوط دشمن بود که همین شیوه رزم در عملیاتهای فتحالمبین و الیبیتالمقدس هم به کار گرفته شد. حرف فرماندهان مشترک اینعملیات (یعنی متوسلیان و همت) این بود که ضرورت دارد بر روی مقولاتی مثل جذب، آموزش و سازماندهی نیرو و همچنین هماهنگی در طراحی، هدایت و اجرای عملیات سرمایهگذاری بیشتری صورت بگیرد. حسین اللهکرم نیز یکی از راویان خاطرات آنبرهه، گفته متوسلیان، برنامهریزی دقیق و نظارت دلسوزانه را مورد تاکید داشته است.
پس تا اینجای کار، بهگواه محسن رضایی و حسین اللهکرم، احمد متوسلیان فرماندهای با عاطفه و البته فردی جدی در امر آموزش و سازماندهی نیروهای رزم بوده است.
یکی از تصاویر بهجامانده از متوسلیان و همت در عملیات محمدرسولالله (ص)
عملیات محمدرسولالله در شرایطی انجام شد که به گفته شاهدان و حاضران، 9 متر برف روی کوههای کردستان نشسته بود و طی آن، تلفات هزار کشته و زخمی به ارتش عراق وارد شده و همچنین 191 نفر از نیروهای دشمن اسیر شدند. آیتالله هاشمی رفسنجانی هم در مجموعهیادداشتهای روزانه خود، در بخش روز یکشنبه 13 دی 60 نوشته اینعملیات مرحله جدیدی در جنگ است. عراق و کشورهای حامیاش به وحشت افتادهاند. شهید علی صیاد شیرازی هم در روایت خود از آن دوران گفته است: «کربلای 1 عملیات طریقالقدس بود. کربلای 2، فتحالمبین بود ولی پیش از اینکه کربلای 2 شروع شود، ما زودتر سراغ بعضی از کربلاها رفتیم؛ مثل کربلای 7 که مطلعالفجر نامگذاری شد. شمارهها را همینطور داده بودیم و هرکدام زودتر آماده میشد، انجام میگرفت. عملیات کربلای 10 هماننبرد محمدرسولالله در منطقه طُوَیله بود.» او همچنین درباره عملیات محمدرسولالله گفته است: «زمانش چقدر طول کشید؟ یک روز. یعنی ساعت ششونیم صبح روز دوازدهم دی ماه سال 60 آغاز شد و ساعت چهار بعد از ظهر روز بعد تمام شد.»
عباس کریمی در بیان خاطراتش درباره حضور همت در پاوه گفته است: «همت همهچیز خودش را برای نجات مردم کردستان فدا کرد و وقتی درباره مهمترین ویژگی زندگیاش سوال میکردیم، میگفت: زندگی من توأم است با جنگ. زندگی انسان، یک مبارزه دائمی است. و مبارزه هم یعنی جنگ.»همکاری و دوستی متوسلیان و همت، از عملیات مشترک محمدرسولالله در کوههای کردستان شکل گرفت اما بهگفته راویان و نزدیکان ایندو، مهمترین عاملی که در افزایش شناخت متقابل و شکلگیری رابطه مستحکم بین آنها تأثیر داشت، سفر مشترکشان به عربستان در پاییز 1360 برای حج بود. به اینمساله خواهیم پرداخت اما خلاصه اینکه چه شد متوسلیان سر از مریوان درآورد، در بیان شهید یوسف کابلی یکی از نیروهای مهندسی رزمی تیپ 27 اینچنین است: «ایشان در اوایل خرداد 1359 به همراه یک گروه سیچهل نفره، از سنندج که تقریباً 120 کیلومتر با شهرستان مریوان فاصله دارد، به مریوان هلیبرن شدند و با یک درگیری برقآسا، این شهر را آزاد کردند.» از طرف دیگر، همزمان همت مشغول فعالیت در سپاه پاوه بوده که شهید عباس کریمی با ذکر خاطراتش از آندوران گفته است: «همت برای ما فرمانده و مولا بود.» شهید همت در کلام و خاطرات کریمی، بارها به اینجمله اشاره کرده بوده است: «مردم کردستان، مردمی ستم کشیدهاند.» خلاصه کلام آنکه رویکرد متوسلیان و همت در مریوان و پاوه، بهگونهای بوده که گویی نه برای جنگ، بلکه برای آبادانی و رساندن امکانات به مردم زجرکشیده، به اینمناطق محروم رفته بودند. عباس کریمی در بیان خاطراتش درباره حضور همت در پاوه گفته است: «همت همهچیز خودش را برای نجات مردم کردستان فدا کرد و وقتی درباره مهمترین ویژگی زندگیاش سوال میکردیم، میگفت: زندگی من توأم است با جنگ. زندگی انسان، یک مبارزه دائمی است. و مبارزه هم یعنی جنگ.» در همینزمینه، شهید محمدرضا دستواره از مسئولان تیپ 27، در برههای که مسئول واحد پرسنلی تیپ بوده، گفته متوسلیان زمانی که به غرب اعزام شد، در اصل با هدف کار فکری و تبلیغاتی به آنجا رفته بوده اما با حضور در منطقه غرب، میبیند برای کار فرهنگی در آنجا زمینه و فرصت بههیچوجه فراهم نیست.» میزان علاقه مردم ستمدیده مناطق غربی کشور (پس از سالهای محرومیت پیش از انقلاب) نسبت به فرماندهانی چون متوسلیان، همت، بروجردی، کاظمی و … بهقدری بوده که متوسلیان و همت پس از دریافت دستور برای تشکیل تیپ 27 و حرکتشان به سمت جبهههای جنوب، بهزحمت توانستند مردم دو شهر مریوان و پاوه را راضی کنند تا به رفتنشان رضایت بدهند. در همینزمینه عکسها و تصاویر مستند جالبی وجود دارد که نشاندهنده گریه و بیقراری مردم بومی دو شهر یادشده برای جدایی از متوسلیان و همت هستند. در روایت راویانی هم که در کتاب «همپای صاعقه» حضور دارند، ایناشاره وجود دارد که «همت به زحمت توانست مردم پاوه را که مقابل ساختمان سپاه این شهر تحصن کرده بودند، راضی کند تا به او و یارانش اذن سفر بدهند.»
یکی از مشترکاتی که متوسلیان و همت در شرایط مریوان و پاوه با آن روبرو بودهاند، فقر امکانات و کمبود تجهیزات بوده که البته اینوضعیت در روزگار تشکیل تیپ 27 هم وجود داشته و ایندو را رنج میداده است. اما در کردستان، بیشترین امکانات در دسترس برای رزم، اسلحههای ژ 3 و کلاشنیکف بوده که همین امکانات اندک هم با کارشکنیهای برخی عناصر نفوذی و ضدانقلاب، بهسختی در دسترس نیروهای سپاه و مردمی قرار میگرفته است. یکی از نمونههای بارز کارشکنی در اینزمینه این بوده که برای تفنگهای ژ 3، فشنگهای کلاشنیکف و یا برای کلاشنیکف، فشنگ ژ 3 ارسال میکردهاند. در همینزمینه، نام عنصر مرموزی بهنام سرهنگ هوشنگ عطاریان در صفحات تاریخ به چشم میخورد که شاید نامش زیاد به گوش مخاطبان امروزی نخورده باشد. اینسرهنگ نیروی زمینی ارتش، آنروزها یعنی زمان عملیات مطلعالفجر، کار توزیع مهمات به واحدهای سپاه غرب کشور را بهعهده داشته که کارشکنیهای زیادی در اینزمینه انجام داده است. حسین اللهکرم درباره فعالیتهای ضربهزننده عطاریان در سال 60 و عملیات مطلعالفجر هم روایاتی دارد که مساله توزیع فشنگهای اشتباهی، بخشی از آن است. بههرحال اینفرد در سال 62 به اتهام عضویت در حزب توده، دستگیر و اعدام شد. اعدام عطاریان، همراه با اعدام ناخدا بهرام افضلی از چهرههای نیروی دریایی انجام شد که او نیز عضو حزب توده و متهم به طراحی کودتای کمونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران بود.
متوسلیان و همت در سفر حج سال 60
اما همانطور که اشاره شد، یکی از مهمترین عوامل شکلگیری دوستی و همکاری بیشتر بین متوسلیان و همت، سفر حجشان در سال 60 بوده که البته اینسفر موجب تشکیل یکمثلث مهم در فرماندهی تیپ 27 میشود؛ یعنی مثلث متوسلیان، همت و محمود شهبازی. حسین شریعتمداری که آنزمان، عضو دفتر سیاسی ستاد کل سپاه بوده، خاطراتی از آنسفر حج دارد و در برخی عکسهای دستهجمعی آندوران حضور دارد. او در خاطرات و مصاحبههایش گفته بین نیروهای سفر مکه از جمله متوسلیان، شهبازی و همت؛ همت سابقه کار فرهنگی بیشتری داشته است. راویان دیگر هم گفتهاند همت روحیه روانشناسی خوبی داشته است. عباس برقی یکی از راویان خاطرات تیپ 27 به نقل از احمد متوسلیان گفته در سفر حج، همت در خیابان سمت پلیسهای سعودی رفته، دست در گردن آنها میانداخت و با آنها روبوسی میکرده است. پس از چند دقیقه از خداحافظیشان، مردم به خنده میافتادهاند چون همت هنگام دیدهبوسی با مأموران، عکسهای امام خمینی (ره) را پشت کلاهکاسکت اینپلیسها میچسبانده است. شریعتمداری هم در خاطره دیگری گفته یکبار یک پلیس سعودی در خیابان جلو آمد و بهسرعت تصاویر و پوسترهای امامخمینی را از دست همت قاپید. همت هم سریع دستانداخت و آنقدر مچ پلیس را فشار داد تا دستش باز شد و پوسترها را از دست مأمور بیرون کشید. پس از تشکیل تیپ 27 هم در پادگان دوکوهه، در کنار نماز جماعت و برنامههای جمعی، متوسلیان برای نیروها سخنرانی میکرده و همت، کلاسهای توجیهی امور سیاسی برگزار میکرده است. فن خطابه، یکی از تواناییهایی است که دوستان و همسنگران متوسلیان برای او برمیشمارند. راویان آنسالها همچنین میگویند همت به پشتوانه سواد بالای سیاسی و تجارب مبارزات انقلابی و فرهنگی، نیروهای تیپ را تا حد امکان نسبت به وضعیت سیاسی کشورهای همسایه و خاورمیانه، تحرکات شوروی در افغانستان و اقدامات آمریکا و دولتهای عربی منطقه، وضعیت سیاسی و امنیتی و اقتصادی کشور توجیه میکرده است.
شما شهادت را انتخاب کردهاید؛ ولی عزیزان، یکنکته را فراموش نکنید و آن اینکه هدف ما اعتلای اسلام است و شهادت صرفاً در حکم مزد جهاد در راه این هدف است. از همان ابتدا، دنبال مزد نروید و هدف را فراموش نکنید!متوسلیان در مقام فرمانده تیپ 27، برای بحث و تبادل نظر و مشورت جایگاه ویژهای قائل بوده است. جالب است که در یکمقایسه جالب، اینمساله تقریباً در تقابل با رویکرد نیروهای ارتشی مثل علی صیاد شیرازی، فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش قرار داشته است. صیاد شیرازی هم در بیان خاطراتش گفته رویکرد نیروهای سپاه که خیلی مشورتی بودند، نسبت به نیروهای ارتشی که دستور را گرفته و بدون بحث اجرا میکردند، متفاوت بود. با اینحال درباره متوسلیان گفته میشود وقتی تصمیم نهایی اتخاذ میشده، با قاطعیت تمام آن را به مرحله اجرا میگذاشت و فرمانش برای همه واجبالاطاعه بود. متوسلیان تحمل بینظمی را هم نداشته و از اینکه در روزهای ابتدایی تشکیل تیپ 27 در پادگان دوکوهه، افرادی از حضور در مراسم صبحگاه فرار کنند، بیزار بوده است. بههمیندلیل بهقول راویان و شاهدان آندوران، یکبار برای همیشه با جدیت به اینمساله خاتمه داد و از آنپس، همه نیروها در صبحگاه دوکوهه حاضر شدند.
1-1 مواضع عقلانی حاج احمد؛ شهادت مُزد است نه هدف
درباره اتخاد مواضع عقلانی و پرهیز از احساسگرایی، متوسلیان نمونهرفتارهای جالبی دارد. یکی از ایننمونهها را میتوان در خاطرهای از مجتبی صالحپور مسئول وقت تدارکات سپاه پاوه پیدا کرد که میگوید در جلسات سخنرانی متوسلیان، قرآن با ترجمهاش قرائت میشده است. در یکی از همینسخنرانیها، متوسلیان موضعی عاقلانه و منطقی درباره مفهوم شهادت و شوق آن مطرح کرده است. متوسلیان در جایی از سخنرانی مورد اشاره میگوید: «شما برادرهای عزیز من، سلاح مدرنی را در اختیار دارید که هیچقدرتی در اینعالم، قادر به خلع آن از کف شما نیست؛ سلاحی که هرگز از شما جداشدنی نیست و بر تمامتجهیزات زمینی و هوایی و شرقی و غربی مزدوران بعثی فائق است. این سلاح، الله اکبر؛ کلید و رمز فتح قدس است.» و سپس در بخشی دیگر با پرهیز از بروز عواطف و بحث احساسی، درباره شهادت اضافه میکند: «این راه، را تمامی انبیا، اولیا و پیشوایان ما پیمودهاند و اکنون نیز ادامهدهندگان راه آنان، ماییم….. شما شهادت را انتخاب کردهاید؛ ولی عزیزان، یکنکته را فراموش نکنید و آن اینکه هدف ما اعتلای اسلام است و شهادت صرفاً در حکم مزد جهاد در راه این هدف است. از همان ابتدا، دنبال مزد نروید و هدف را فراموش نکنید!» متوسلیان در سخنرانیهایش، مواضع عقلانی و متعادلی هم درباره مفهوم شیعه دارد و گفته: «شیعه کسی است که از دل یک شکست تاکتیکی، بزرگترین پیروزیهای استراتژیکی را بیرون میکشد. شیعه نه از مشاهده نقاط قوت خودش دچار غرور میشود و نه با دیدن نقاط ضعف خودش، دستخوش یأس و وادادگی میشود.»
بعد که تنبیه آنبرادر تمام شد، حاجاحمد جلو رفت، او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت: برادرجان، تمام اینسختگیری ما، به اینخاطر است که میخواهیم در عملیات، حتیالمقدر کمتر تلفات داشته باشیم. من هم شما را تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم. بعد هم که وقت نماز شد، دیدم حاج احمد وضو گرفت و آمد پشتسر همین بچه بسیجی ایستاد، به او اقتدا کرد و نمازش را خوانددر زمینه دادوفریاد و توبیخ نیروها، یکنکته جالب درباره رفتار متوسلیان که مشابه با دیگر فرماندهان سپاه هم بوده، استفاده از لفظ «برادر» یا «برادرهای من» برای همه نیروها بوده است. اینفرمانده، هنگام تنبیه یا توبیخ نیروهای زیردست، هم از چنینجملاتی استفاده میکرده است: «بدو برادر، غرغر موقوف. بدو برادر…» که شیوه فرماندهی وی و فرماندهان مشابه ایرانی را در تقابل با فرماندهان عراقی قرار میداده است. در همینزمینه، در آموزشهای اولیه تشکیل تیپ، متوسلیان در برههای، یک جوان بسیجی را از بین نیروها بیرون کشیده و میگوید: «برادر جان شما بیا جلو بگو تا به حال چه آموزشهایی دیدهای.» اما چون جوان بسیجی از هیبت فرمانده به لکنت میافتد، متوسلیان برای تنبیه به او میگوید روی زمین سیمانی، سینهخیز برود. نصرتالله قریب جانشین وقت گردان حمزهسیدالشهدا از تیپ 27، درباره اینخاطره گفته است: «بعد که تنبیه آنبرادر تمام شد، حاجاحمد جلو رفت، او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت: برادرجان، تمام اینسختگیری ما، به اینخاطر است که میخواهیم در عملیات، حتیالمقدر کمتر تلفات داشته باشیم. من هم شما را تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم. بعد هم که وقت نماز شد، دیدم حاج احمد وضو گرفت و آمد پشتسر همین بچه بسیجی ایستاد، به او اقتدا کرد و نمازش را خواند.» (صفحه 162)
1-2 ماجرای اخلاق تند حاجاحمد و جروبحثاش با محسن وزوایی
در گفتگویی که پیشتر درباره کتاب «ضربت متقابل» داشتیم، جعفر جهروتی به ایننکته اشاره داشت که اخلاق متوسلیان و همت، با یکدیگر متفاوت بود. متوسلیان در مواقعی عصبانی و برافروخته بود اما همت حتی وقتی عصبانی بود، خشمگین و عصبی نبود. بههرحال متوسلیان هم با وجود امتیازات و نکات مثبت، دارای اینویژگی بوده که بهقول همرزمهایش، اخلاق تندی داشته است. از جملهافرادی که بهاینمساله اشاره مستقیم داشته، شهید محمود شهبازی است که در خاطرات بهجامانده، جملاتی در اینباره دارد. یکی از خاطرات و روایتهای معروفِ مربوط به خُلق تند متوسلیان، اتفاقی است که در بحث آموزش، بین او و محسن وزوایی فرمانده گردان حبیبِ تیپ 27 در کمپ بلتا رخ داد. اینماجرا راویان مختلفی دارد که یکی از آنها شهید حسین همدانی است. همدانی آنزمان، مسئول ارشد شناسایی محور عملیاتی بلتا (برای عملیات فتحالمبین) بوده و در روایتش هم به اینمساله اشاره دارد که «محمود شهبازی از قبل به احمد گفته بود فکری به حال اخلاق تند خود بکن. مصیبت آن روز هم، این بوده که شهبازی آنروز آنجا نبوده که آتش را خاموش کند.» بههرحال شهبازی که برای کاری به پادگان دوکوهه رفته بوده، در دقایق جروبحث متوسلیان و وزوایی در کمپ بلتا حضور نداشته تا آتش بحث بین متوسلیان و وزوایی را خاموش کند. اما بههرحال باید به اینجمله مهم حسین همدانی هم توجه داشته باشیم که وقتی متوسلیان به نیروهای گردان حبیب فرمان خیز میدهد، «متاسفانه بچهها نتوانستند آن را خوب اجرا کنند.» از طرفی با درنظر گرفتن طرف دیگر ماجرا، یعنی محسن وزوایی، به اینجملات شهید همدانی برمیخوریم که وزوایی پس از تمرد و تسلیمنکردن اسلحهاش، حال بسیار بدی داشته است: «رنگ به صورتش نمانده بود و از فرط عصبانیت، دستهایش میلرزید.» وزوایی در گفتگو با همدانی که برای آرامکردنش تلاش میکرده، میگوید: «این برادر ما اگر اخلاقاش تند است، مشکل خود اوست. همینقدر گفته باشم که دیگر با اینتیپ کاری ندارم. بچهها را برمیگردانم دوکوهه، یکامشب را آنجا مهمان شما هستیم و صبح زود، میریم سمت غرب. جبهه که فقط خوزستان نیست!»
محسن وزوایی (وسط) فرمانده گردان حبیبابنمظاهر تیپ27
در ادامه مشاجره و تلاش فرماندهان تیپ برای خاموشکردن آتش، همدانی، محمود شهبازی را پیدا میکند و اولینجمله شهبازی درباره متوسلیان چنین است: «امان از خلق تند اینبشر!» طبق جمعبندی روایتها در کتاب «همپای صاعقه» ماجرای آشتی متوسلیان و وزوایی، با روایت تصویری فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» تفاوتهایی دارد. طبق روایت کتاب و مستندات، حسین همدانی برای گفتگو و آرامکردن متوسلیان، نزد او رفته و شهبازی هم برای آرامکردن وزوایی اقدام میکند. از جمله ویژگیهای جالب اخلاقی متوسلیان که در همین بحث و گفتگویش با همدانی، نمود پیدا میکند، این است که در نیمساعت ابتدایی گفتگو، میگفته «من با آدم بینظم کاری ندارم» و همدانی را بهعدم دخالت تشویق میکرده است اما پس از شنیدن توضیحات همدانی، میگوید: «واقعا برادر محسن از من رنجیده؟» همدانی در روایت خود میگوید: «(متوسلیان) سرش را پایین انداخت و گفت: "برادر همدانی، بهخدا دست خودم نیست. دلام میسوزد برای اینبچهها که امانتاند دست من." یکی از تفاوتهای روایتهای مستند و خاطرات، با فیلم «ایستاده در غبار» در این است که سخنرانی آشتیکنان متوسلیان و وزوایی در سولهای در دوکوهه انجام شده نه در فضای باز بین ساختمانها؛ و متوسلیان هم بهسمت وزوایی نرفته و دست او را نکشیده تا همراه او روی سکویی بلند قرار بگیرد. بلکه نیروها همگی وارد سوله شدهاند و متوسلیان و وزوایی هم ضمن ورود، برای یکدیگر سر تکان داده و به هم لبخند زدهاند. متوسلیان هم بهقول راویان، وزوایی را خیلی قرص و محکم بغل کرده و سپس سخنرانیاش را شروع کرده است. حین سخنرانی هم همت، وزوایی و همدانی دو طرف او ایستادهاند. یکی از فرازهای صحبت متوسلیان در اینسخنرانی هم که مغفول واقع شده، این است که او برخورد اولیهاش را هنگام ورود نیروهای گردان حبیب به دوکوهه یادآوری میکند و میگوید: «مگر روز اولی که آمدید، قول و قرار نگذاشتیم که نظم و انضباط را رعایت کنید؟» ادامه سخنان متوسلیان هم مربوط به رعایت نظم و ترتیب در کلام امام علی (ع) در نهجالبلاغه و مسئولیت فرماندهیاش برای حفظ جان نیروهاست.
1-3 تدبیر جنگی همت و هدر رفتن پنجهزار گلوله توپ عراقیها
بهدلیل کمبود امکانات و تسلیحات، همت از تمهید فریب رادیویی دشمن استفاده میکند و بهطور مرتب، از پشت بیسیم بدون استفاده از کدهای رمز، به گردانهایی که وجود خارجی نداشتهاند، فرمان پیشروی میدهد. در نتیجه توپخانه سنگین سپاه چهارم عراق مواضعی را که همت فرمان پیشروی در آنها را داده بود، بهطور مرتب میکوبد. در نتیجه کوبیدن آنمواضع خیالی، پراکندگی و قدرت آتش توپخانه سپاه چهارم عراق مشخص میشود و همچنین به قول راویان خاطرات، همت توانست حدود 5 هزار گلوله توپ عراقیها را هدر بدهداما اگر دوباره به سمت ویژگیهای اخلاقی شهید همت برگردیم، باید به تمهیدات و حیلههای جنگی او بپردازیم که نمود موفقیتآمیزش در عملیات فتحالمبین بوده است. بهدلیل کمبود امکانات و تسلیحات، همت از تمهید فریب رادیویی دشمن استفاده میکند و بهطور مرتب، از پشت بیسیم بدون استفاده از کدهای رمز، به گردانهایی که وجود خارجی نداشتهاند، فرمان پیشروی میدهد. در نتیجه توپخانه سنگین سپاه چهارم عراق که بنا بوده مواضعش در فتحالمبین شناسایی و تسخیر شود، مواضعی را که همت فرمان پیشروی در آنها را داده بود، بهطور مرتب میکوبد. در نتیجه کوبیدن آنمواضع خیالی، پراکندگی و قدرت آتش توپخانه سپاه چهارم عراق مشخص میشود و همچنین به قول راویان خاطرات، همت توانست حدود 5 هزار گلوله توپ عراقیها را هدر بدهد. در کنار چنین تدابیری، باید به حضور پررنگ و تأثیرگذار فرماندهان تیپ 27 از جمله مثلث متوسلیان، همت و شهبازی در شناساییهای عملیات فتحالمبین اشاره کرد. در خاطرات عباس برقی (که یکی از راویان خاطره مشاجره متوسلیان و وزوایی است) آمده است: «اصولا در عرف نظامی، کار فرمانده تیپ، شرکت در مأموریت شناسایی نیست.» (صفحه 195) اما با اینحال متوسلیان که روی آموزش دقیق بسیجیها خیلی تاکید داشته و کمترین تسامحی را هم در اینزمینه روا نمیدانسته، همزمان با رسیدگی به نظارت بر سازماندهی و پیشبرد مراحل آموزشی 9 گردان تیپ 27، هر روز در شناسایی حضور داشته است. یعنی ماجرای مشاجره متوسلیان و وزوایی زمانی رخ میدهد که او بهخاطر شناساییهای مستمر و گزارش به فرماندهان بالایی، بهشدت تحت فشار روحی روانی بوده است.
همانطور که میدانیم، طرح عملیاتی کربلای 2 یعنی فتحالمبین، انهدام موجودیت سپاه چهارم ارتش عراق در سرزمینهای اشغالی شمال خوزستان بود و شناساییهای اینعملیات، اواخر بهمن 60 شروع شد. نظارت عالی بر شناساییها هم زیر نظر حسن باقری فرمانده قرارگاه نصر بود. باقری هم شناسایی ارتفاعات شرقی دشت عباس را به تیپ 27 داد که تحت فرماندهی متوسلیان عمل میکرد. در نتیجه، در ابتدای امر، متوسلیان خود با یکی از چوپانهای بومی به اسم کریم به شناسایی منطقه بلتا میرود و برای 4 شبانهروز برنمیگردد. نکته مهمی هم که در روایت راویان و خاطرات مربوط به تیپ 27 وجود دارد، این است که طریقه شناسایی منطقه جنگ، بین جبهههای غرب و جنوب بسیار متفاوت بوده است؛ طوری که در غرب باید مناطق کوهستانی و پر از عارضههای طبیعی شناسایی میشدند اما در جنوب، دشتهای صاف و بیعارضهای که هیچ جانپناه طبیعی برای نیروهای رزمنده نداشتهاند. تفاوت دیگر هم درباره شناسایی و توجیه نیروهای رزمی در جنوب و غرب کشور، در این بوده که وضعیت توجیه منطقه در جنوب، متکی بر نقشه بوده است.
محمدابراهیم همت، پشت بیسیم
پیش از ورود به بحث بعدی، بد نیست به شخصیت محمود شهبازی و وجوه عرفانی وی هم اشارهای داشته باشیم. شهبازی که همراه با حسین همدانی از سپاه همدان، مأمور به حضور و مشارکت در تشکیل تیپ 27 شده بود، در دو عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس، از خودگذشتگی و ایثار زیادی به یادگار؛ و وصیتنامه جالبی هم به جا گذاشته که مطالعه آن به مخاطبان توصیه میشود. بههرحال به قول حسین همدانی، اگر تدبیر محمود شهبازی در (عملیات فتحالمبین) سهراهی امامزاده عباس نبود، و اگر استقامت و ایمان او نبود، معلوم نمیشد چه میشد؟ منظور همدانی همان مقطع زمانی و مکانی است که فردای آن، دشت عباس با سختی و مرارت به تصرف نیروهای ایرانی درآمد.
بهاینترتیب و در یکجمعبندی، به گواه روایتهای شهیدان علی صیاد شیرازی، یوسف کابلی، عباس کریمی، محمدرضا دستواره، محمود شهبازی، حسین همدانی؛ و راویانی چون حسین شریعتمداری، حسین اللهکرم، عباس برقی، جعفر جهروتیزاده، نصرتالله قریب و مجتبی صالحپور، احمد متوسلیان و محمدابراهیم همت، فرماندهانی بودند که با وجود تفاوتهای اخلاقی، مانند قطعات صحیح یک پازل، کنار یکدیگر قرار گرفته و تیپ 27 را بنیان گذاشتند که البته نقش مؤثر و ایثار محمود شهبازی بهعنوان جانشین اینتیپ را نمیتوان نادیده گرفت.
*2- تشکیل یکتیپ نظامی از هیچ
طبق روایت راویان شهیدشده و زنده سالهای جنگ، پس از عملیاتهای موفق مطلعالفجر و محمدرسولالله در جبهههای غرب، تیپ 27 محمدرسولالله (ص) به صلاحدید فرماندهان ردهبالای سپاه برای حضور و اقدام در جبهههای جنوب تشکیل شد. اما روایت همه راویان مبنی بر این است که تشکیل تیپ مذکور با فقر شدید امکانات همراه بوده است. فصل سوم کتاب «همپای صاعقه» به مساله تشکیل اینتیپ اختصاص دارد و اطلاعات جزئی زیادی را در اینباره شامل میشود. تیپ مذکور، تحت فرماندهی قرارگاه عملیات نصر (با فرماندهی حسن باقری) قرار گرفت و جا دارد به ایننکته تاریخی هم اشاره شود که اینقرارگاه، توسط سرگرد مسعود منفرد نیاکی که در عملیات ثامنالائمه فرمانده محور دارخوین بود، همراه با سرهنگ حسنی سعدی تأسیس شد و یکی از قرارگاههای مشترک عملیاتی ارتش و سپاه محسوب میشد.
کشتهشدن موسی خیابانی و ضربه به خانه تیمی مهم منافقین، روز 19 بهمن 60 رخ داد؛ یعنی زمانیکه تیپ 27 داشت پا میگرفت و چند روز پیش از آنهم، روز سهشنبه 6 بهمن 60، نیروهای اتحادیه کمونیستها به شهر آمل حمله کردند. یعنی در حالی که تهران در آتش آشوب و هرجومرجهای ناشی از ترورهای مجاهدین خلق میسوخت، مناطق شمالی، غربی و مرزی کشور هم وضعیت خوبی نداشتند…تیپ 27، بهمنماه سال 60 تشکیل میشود؛ یعنی زمانی که بهقول راویان، زمان آغاز تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران بوده و تا پیش از آن، هرجومرجهای زیاد از جمله آشوبهای منافقین در داخل کشور، باعث شده بود ساختار نظام بهطور کامل بر مسائل و اتفاقات تسلط نداشته باشد. بهعنوان مثال در شهریور همانسال که محاصره آبادان توسط نیروهای ایرانی شکست، نیروهای ردهبالای گروهک مجاهدین خلق، دستور ایجاد یکرشته راهپیمایی مسلحانه را در تهران و چند شهر بزرگ کشور صادر کردند. این شورشها هم از مسئولان نظام ایران، زمان و انرژی گرفت. سال 60، بهقولی دیگر، سال ترورها بود تا زمانیکه موسی خیابانی نفر دوم سازمان مجاهدین خلق و مسئول ترورهای اینسازمان، توسط نیروهای اطلاعات سپاه در خانهای تیمی در محله زعفرانیه کشته شد. کشتهشدن موسی خیابانی و ضربه به خانه تیمی مهم منافقین، روز 19 بهمن 60 رخ داد؛ یعنی زمانیکه تیپ 27 داشت پا میگرفت و چند روز پیش از آنهم، روز سهشنبه 6 بهمن 60، نیروهای اتحادیه کمونیستها به شهر آمل حمله کردند. یعنی در حالی که تهران در آتش آشوب و هرجومرجهای ناشی از ترورهای مجاهدین خلق میسوخت، مناطق شمالی، غربی و مرزی کشور هم وضعیت خوبی نداشتند و شهرهای شمالی کشور هم مانند کردستان و غرب کشور، درگیر جنگ و خونریزی داخلی بودند. از طرفی، در همانبرهه، 4 عملیات موفق ثامنالائمه، طریق القدس، مطلعالفجر و محمدرسولالله توسط نیروهای ایرانی انجام شده و به فرجام مثبت رسیده بودند. در همانزمان، خرمشهر و مناطق زیادی از خوزستان، هنوز در اشغال نیروهای عراقی بود و ماهوارههای روسی و آمریکایی هم به عراق اطمینان داده بودند ایران پس از 4 عملیات موفق خود، در تهیه و تدارک عملیاتهای بزرگتر در خوزستان است.
جالب است که همانزمان، صدام حسین اقدام به تشکیل نیروی بسیج مستضعفین در عراق کرده بود که واکنشی تقلیدی نسبت به تشکیل چنیننهادی در ایران بود. بهاینترتیب صدام با انتشار فراخوانی سراسری و البته اجباری، یگانهای بسیج مستضعفین را در عراق تشکیل داد. خالد حسین نقیب یکی از پژوهشگران عراقی است که در اینزمینه توضیحاتی دارد و بخشی از اینتوضیحات در کتاب «همپای صاعقه» آمدهاند. او میگوید: «شبهنظامیان حزبی پیشتر تحت فرمان طه یاسین رمضان با عنوان «جیش الشعبی» (ارتش خلقی) گردآوری شده بودند و تجربه تلخی را در شکستهای مفتضاحانه خورده بودند. رژیم عراق پس از شکست در بستان، تشکیلات شبه نظامی جدیدی با نام «تیپهای مأموریت ویژه» تأسیس کرد و از کلیه عناصر حزبی به ویژه نظامیان شاغل در رستههای غیر رزمی ارتش خواست داوطلبانه ملحق شوند.» در همانزمان صدام، یکی دیگر از اعمال استالینگونه خود را انجام داد. بهاینترتیب که هر فردی که به اینفراخوان پاسخ مثبت نمیداد، ضمن انفصال از خدمت، مورد بدترین اهانتها قرار میگرفت؛ تا حدی که صدام از اینگونه افراد گروهانی با نام توهینآمیز «گروهان ترسوها» تشکیل داد و آنها را با خفت به جبهه اعزام کرد. فیلمی هم از اعزام تحقیرآمیز آنان تهیه کرد تا به افراد حزبی و غیرحزبی نشان داده و سرنوشت ترسوها را بهعنوان درس عبرت، پیش چشم کسانی بگذارد که از اعلام پیوستن داوطلبانه به این تیپها امتناع میکردند. نکته مهم و تاریخی درباره تشکیل نیروهای ضدایرانی تیپهای مأموریت ویژه، این است که چنینکاری هزینه میخواست که عربستان، کویت و شیخنشینهای خلیج فارس برای اینهزینهها اقدام کرده و مبالغ هنگفتی هزینه کردند. ادامه اینروند هم، تشکیل واحدهای کماندویی داوطلب جنگ علیه ایران، موسوم به قوای یرموک از طرف ملک حسین بن طلال پادشاه وقت اردن بود. پس از ایناتفاقات، نبرد چذابه رخ داد که در آن 15 تیپ مأموریت ویژه صدام مقابل تیپهای 14 امام حسین و 25 کربلای ایران ایستاده و نابود شدند. صدام در اینزمان از جوخههای سیار اعدام صحرایی در خطوط پشت جبهه استفاده میکرد که فراریان از جبهه نبرد را تیرباران میکردند. بد نیست به اینمساله هم توجه داشته باشیم که جوخههای سیار اعدام صحرایی هم اقدامی دیگر در زمینه اقدامات مشابه صدام با استالین است که در جنگ جهانی دوم و هنگام نبرد استالینگراد، سربازان روسی را که به جبهه پشت میکردند، به گلوله میبست. صدام در کنار اینجوخههای اعدام، از ارعاب و تطمیع همزمان هم بهره میبرد تا باقی قوای عراقی و ضدایرانی عربی را سازماندهی کند.
موسی خیابانی هم چند روز پیش از کشتهشدنش، گزارش مفصلی درباره آخرین وضعیت سیاسی، اجتماعی و نظامی ایران، همراه با بیلان تحرکات تروریستی سازمان خود، روی چند نوار کاست ضبط کرد و آن را به اقامتگاه بنیصدر و رجوی در فرانسه فرستادخلاصه آنکه تشکیل تیپ 27 در چنینشرایطی در دستور کار قرار میگیرد و قرار میشود این یگان رزمی، متعلق به سپاه استان تهران باشد و نیروی آن هم از تهران تأمین شود. اما در نهایت، تیپ مورد اشاره بهصورت مجموعهای مرکب از نیروهای چندمنطقه درمیآید و همینساختار مرکب هم باعث میشود گردش کار جمعی در مناسبات نیروهای تیپ 27 نسبت به استانداردهای رایج در یگانهای رزمی متعارف ارتشهای حرفهای جهان، وضعیت متفاوتی پیدا کند. به گفته راویان آنسالها، حضور کادرهای زبده سپاه مریوان، پاوه و همدان در جبهههای غرب به حدی حائز اهمیت بود که بقایای جبهه متحد ضدانقلاب بهسرعت خبر خروج آنها را از منطقه (غرب) به اطلاع رابطین خود در خارج از کشور رساندند. موسی خیابانی هم چند روز پیش از کشتهشدنش، گزارش مفصلی درباره آخرین وضعیت سیاسی، اجتماعی و نظامی ایران، همراه با بیلان تحرکات تروریستی سازمان خود، روی چند نوار کاست ضبط کرد و آن را به اقامتگاه بنیصدر و رجوی در فرانسه فرستاد.
پس از هماهنگیهای اولیه، قرار میشود تیپ 27 به پادگان دوکوهه منتقل شود که تا پیش از آن، تقریباً متروکه و خالی بوده است. چون نیروهای عراقی مرتب اینمنطقه را با توپخانه و بمباران، هدف قرار میدادهاند. نام تیپ هم «محمدرسولالله (ص)» در نظر گرفته میشود چون بهقول متوسلیان، پیامبر (ص) شاخص وحدت بین تمام مسلمانان است. محمود امینی فرمانده گردان مسلم بنعقیل (ع) در عملیات خیبر که در میزگرد مربوط به کتاب «شرارههای خورشید» با او صحبت کردیم، یکی از شاهدان اعزام اولین نیروهای بسیجی از سپاه تهران به پادگان دوکوهه بوده است. ایناتفاق روز چهارشنبه 28 بهمن 60 رخ میدهد و در ابتدای کار تیپ 27، متوسلیان بهعنوان فرمانده، محمود شهبازی بهعنوان جانشین و همت بهعنوان رئیس ستاد پشتیبانی منصوب میشوند. با توجه به فقر امکانات و کمبودی که به آن اشاره کردیم و همیشه گریبانگیر نیروهای ایرانی در جنگ با عراق بوده، همت بهعنوان رئیس ستاد پشتیبانی، از همان روز اول تشکیل تیپ، روی مساله گرفتن نیرو، لجستیک و مسلحکردن نیروهای تیپ متمرکز بوده است. به بیان مکرر راویان و همرزمان همت و متوسلیان، فقر سلاح و امکانات آنموقع، باعث میشود همت ضمن نامهنگاریهای بعضاً بینتیجه، بارها فاصله دوکوهه تا اهواز را در رفتوآمد باشد.
یکی از ساختمانهای پادگان دوکوهه، پس از جنگ
تیپ 27 پس از جذب نیروهای بسیجی و سازماندهی آنان در 8 گردان، وارد مرحله آموزش میشود. سپس گردان حبیب بنمظاهر (ع) بهفرماندهی محسن وزوایی بهعنوان نهمین گردان، به تیپ اضافه میشود. اینمیان خاطره انتصاب برخی نیروهای سپاهی بهعنوان فرمانده گردان هم جالب است. بهعنوان مثال نیروی عارف و مخلصی مانند شهید حسین قجهای که بهعنوان فرمانده گردان سلمان انتخاب شده بود، از شرم و خجالت اینانتصاب تا چندروز خود را از نیروهای زیردست مخفی میکرده و تا جایی ماخوذ به حیا بوده که در نهایت، یکی از دوستانش با صدای بلند و بهشوخی به او میگوید: «حسینجان فرمانده گردانشدن که ترس نداره.» البته مخاطب اینسطور از تاریخ تیپ 27 با مطالعه خاطرات مربوط به قجهای و حس مسئولیتشناسی او، میتواند علت چنینرفتار و امتناعی را متوجه شود. قجهای فرماندهای بود که تا آخرین لحظه عمرش، نیروهای خود را تنها نگذاشت و همراه با آنان کشته شد. از دیگر ویژگیهای اخلاقی او هم به اینواقعیت اشاره شده که ماندن پیکر شهدا یا زخمیها در معرکه نبرد، بسیار آزارش میداده و تا همه را به پشت خط درگیری منتقل نمیکرده، آرام نمیشده است.
بهدلیل کمبود وسایل نقلیه هم، چون ایران در زمان جنگ، در تحریم غرب بود، از ماشینهای بیابانی توریستی ژاپنی بهعنوان وسایل نقلیه سپاه و تیپ 27 استفاده شد یعنی تویوتاهای کالسکهای و لندکروز که براساس ماشین انگلیسی رنجرور کپی شده بود. بههمیندلیل هم بوده که اولین سری تویوتاهای وارداتی به ایران، عموماً رنگهای غیرنظامی مثل سفید یخچالی، خردلی و یا سرخِ جگری داشتهاندبههرحال، هر گردان، از 3 گروهان تشکیل میشود و در مجموع، 316 نفر نیرو دارد. یکی از نمودهای بارز کمبود امکانات و سلاح در بدو تشکیل تیپ 27 این بوده که برای هر نیروی رزمی، باید 5 عدد خشاب اسلحه کلاشنیکف درنظر گرفته میشد اما با مشکلات بسیار، تنها یک خشاب برای نیروها فراهم میشود. و یا تسلیحاتی هم که از طرف واحد تدارکات سپاه منطقه 8 خوزستان به تیپ 27 داده میشود، مستعمل و از رده خارج بودهاند. به روایت برخی از راویان و شاهدان، «بعید نبود با شلیک یک خشاب 30 تایی، لوله بعضی از کِلاشها بترکد.» در زمینه فعالیتهای بخش امداد و بهداری تیپ هم کمبود امکانات باعث میشود کیسههای کوچک امداد برای کمک به زخمیهای معرکه جنگ، با استفاده از پارچههای اضافی کارگاههای تولید لباس فرم سپاه تولید شود. همچنین در ابتدای امر، نیروهای تیپ 27 بهدلیل نداشتن جیب خشاب اسلحه، ناچار بودهاند خشاب اسلحهها را در جیب شلوار خود گذاشته و در نبرد شرکت کنند. بهدلیل کمبود وسایل نقلیه هم، چون ایران در زمان جنگ، در تحریم غرب بود، از ماشینهای بیابانی توریستی ژاپنی بهعنوان وسایل نقلیه سپاه و تیپ 27 استفاده شد یعنی تویوتاهای کالسکهای و لندکروز که براساس ماشین انگلیسی رنجرور کپی شده بود. بههمیندلیل هم بوده که اولین سری تویوتاهای وارداتی به ایران، عموماً رنگهای غیرنظامی مثل سفید یخچالی، خردلی و یا سرخِ جگری داشتهاند و رزمندگان ایرانی برای استفاده از آنها در جبهه، ناچار به گِلمالی و استتار خاکیشان بودهاند. دیگر کمبودهای تیپ 27 را میتوان در کلام مجتبی صالحپور از راویان و بازماندگان آنسالها مشاهده کرد: «عملا تا شروع عملیات، ما حتی یک قبضه توپ ضدهوایی نداشتیم.» جعفر جهروتیزاده هم که مسئولیت بخش تخریب تیپ را بهعهده داشته، تا شروع عملیات فتحالمبین، چندعدد بیشتر مین در اختیار نداشته است. با اینحال طبق روایت خود جهروتیزاده، تیپ 27 که در بدو تشکیل، عاری از امکانات بود، پس از پایان عملیات فتحالمبین، با غنایمی که از نیروهای عراقی گرفت، دیگر از نظر امکانات مهندسی تخریب، دچار فقر و کمبود نبود.
*3- اتفاقات مهم تا پیش از نبرد فتحالمبین
پس از موفقیت و ثمربخشی 4 عملیات موفق ثامنالائمه، طریق القدس، مطلعالفجر و محمدرسولالله توسط ایران، پیش از وقوع عملیات فتحالمبین، هیأتی از کمیته صلح سازمان کنفرانس اسلامی وارد بغداد و 2 روز بعد وارد تهران شد. ایناتفاق روز 16 اسفند سال 60 رخ داد. آیتالله هاشمی رفسنجانی هم در خاطرات روزانهای که دوشنبه 17 اسفند نوشته، درباره فشارهای خارجی بر ایران، برای پذیرش صلح با صدام و توقف پیشروی برای ادامه آزادسازی مناطق خوزستان، آورده است: «میگفتند آتشبس را بپذیرید و با مذاکره درباره اروندرود موافقت کنید. مرزهای زمینی همان باشد که در قرارداد الجزایر است. صدام میگوید: پس از آتشبس، مذاکره و سپس خروج نیروهای عراق از سرزمینهای اشغالی. ما روی شرطهای قبلی پافشاری کردیم: خروج بیقید و شرط، پرداخت خسارت، کیفر متجاوز و برگشت آوارگان عراقی.» همانزمان محسن رضایی فرمانده وقت سپاه هم در یکسخنرانی در صبحگاه دوکوهه به نیروهای تیپ 27 گفت آمریکا با تمام قدرت میخواهد صدام را نجات بدهد و اضافه کرد که دشمنان میخواهند با هیأتها و کنفرانسها و مذاکرهها، جلوی عملیات بعدی شما را بگیرند.
در ادامه روند ایناتفاقات، نخستین لشگر نیروی زمینی سپاه با نام لشگر 5 نصر تشکیل شد و بنا، بر این قرار شد که با استعداد 2 تیپ مکانیزه تیپ 27 محمدرسولالله و تیپ 7 ولیعصر با فرماندهی حسن باقری فعالیت کند. قرارگاه مرکزی مشترک سپاه و ارتش یعنی کربلا هم اعلام کرد برای عملیات پیشرو یعنی فتحالمبین، در هر یک از قرارگاههای قدس، نصر، فجر و فتح باید یکلشگر از نیروی زمینی سپاه با یکلشگر از نیروی زمینی ارتش ادغام و وارد عمل شوند. شاید بد نباشد برای برخی از علاقهمندان و اهالی پژوهش، اینتوضیح ارائه شود که سطح تقسیم مسئولیت سپاه و ارتش در همکاریشان در دو عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس چگونه بوده است. در اینتقسیموظیفه و همکاری مشترک، مسئولیت فرماندهی در سطح پشتیبانی یعنی کاتیوشا، توپخانه، بهداری و ارکان اداری بهعهده ارتش؛ و مسئولیت مدیریت عملیاتی یگانهای ادغامی در خط نبرد، با سپاه بود.
محسن رضایی نیز که بهدلیل تحمل فشار بالای پرواز هواپیمای جنگنده، بعد از رفت و برگشت، ناچار به استراحت و بستریشدن میشود، در دیدار با امام خمینی (ره) ضمن درخواست استخاره گفته بود وضع نیروهای ایرانی، بسیار خراب است و با وجود کمبود مهمات و امکانات، واقعاً درماندهایم که چه کنیم؟ دشمن به ما حمله کرده (منظور تک بازدارنده عراقیهاست) و نیروهای ما کماند که امام (ره) در پاسخ میگوید اینمساله مورد استخاره نیست و شما باید با امید به خدا و معیارهای عقلانی، عمل کنیدپیش از نبرد فتحالمبین، عراق باعنوان قدرت عظیم دفاعی عراق، اقدام به تک بازدارندهای در جبهه شوش کرد که هدفش به تأخیر انداختن عملیات تهاجمی ایران بود. اما اینتک شکست خورد. در ادامه همیناتفاق، مشابه با تشکیل قوای یرموک که توسط اردن انجام شده بود، حاکمان کشورهای عرب منطقه هم تحت عنوان رسالت قومیت عربی خود، اعلام کردند حاضر به کرایهدادن نیروهای خود به عراق هستند.
یکی از خاطرات مهم مربوط به روزهای پیش از فتحالمبین که جزو نقلهای شنیدهشده هم هست، سوارشدن محسن رضایی به هواپیمای جنگنده F5 برای رسیدن به تهران و دیدار با امام خمینی (ره) است. نیروهای ارتش و سپاه که از هرطرف تحت فشار بودند، با توجه به فشارهای بینالمللی و محدودیت امکانات، برای انجام عملیات فتحالمبین که طرح اصلی آن، اصل غافلگیری برای تصرف توپخانههای عراق بود، بهشدت مردد بودند. بههمیندلیل سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده نیروزی زمینی ارتش و محسن رضایی فرمانده سپاه در نهایت تصمیم میگیرند برای کسب تکلیف و دریافت نظر نهایی، با امام خمینی (ره) مشورت کنند اما چون زمان باقیمانده تا شروع عملیات بسیار اندک بوده و رفت و آمد با هواپیمای مسافربری هم به کشتن زمان منجر میشده، در نهایت با اظهار آمادگی یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش بهنام حقشناس که بعداً شهید میشود، محسن رضایی در یکی از دو کابین هواپیمای جنگنده F5 مینشیند و فاصله دزفول تا تهران را 20 دقیقهای طی میکند. صیاد شیرازی در اینباره در خاطراتش گفته است: «آخرین بررسی مشترک من و فرمانده سپاه به این نتیجه رسید که باید این مطلب را به حضرت امام منتقل کنیم که وضع ما نگرانکننده است.» رضایی نیز که بهدلیل تحمل فشار بالای پرواز هواپیمای جنگنده، بعد از رفت و برگشت، ناچار به استراحت و بستریشدن میشود، در دیدار با امام خمینی (ره) ضمن درخواست استخاره گفته بود وضع نیروهای ایرانی، بسیار خراب است و با وجود کمبود مهمات و امکانات، واقعاً درماندهایم که چه کنیم؟ دشمن به ما حمله کرده (منظور تک بازدارنده عراقیهاست) و نیروهای ما کماند که امام (ره) در پاسخ میگوید اینمساله مورد استخاره نیست و شما باید با امید به خدا و معیارهای عقلانی، عمل کنید. اما به دستور امام (ره) در آنجلسه، قرآن به طلب خیر باز شده و سوره فتح میآید. رضایی در آندیدار به امام خمینی (ره) گفته بود: «اصلا منطقه عجیب و غربی است. خواهش میکنیم حداقل استخاره کنید که حمله کنیم یا نه.»
بههرحال در حین همه اتفاقات خارجی و داخلی، پیش از ایندیدار نهایی با امام خمینی (ره) شناساییهای عملیات فتحالمبین توسط فرماندهی و نیروهای اطلاعات عملیات تیپ 27 انجام گرفت و متوسلیان قصد داشت از همانروش عملیاتهای محمدرسولالله و مطلعالفجر یعنی تک احاطهای استفاده کند. در جبهه مقابل، شیوه کار عراقیها هم بهبیان خود متوسلیان اینگونه بوده است: «روش کار ارتش عراق هم از اینقرار بود که میآمد و نیروهای غیرکیفی خودش را در حجمی محدود، جلو میگذاشت و بهاصطلاح در خط مقدم روبروی ما میچید و بعد از آن هم که ما حمله میکردیم، درگیر میشدیم و خط دشمن را میگرفتیم، ارتش عراق با حجم انبوه آتش توپخانه و حملات مستمر واحدهای تانک خودش، دست به کار میشد، پشت سر هم به ما پاتک میزد و مواضعمان را داغان میکرد.» اینتوضیحات پس از اجرای عملیات فتحالمبین توسط فرمانده تیپ 27 بیان شدند.
با برگشت به بحث تیپ 27، بحث و مجادله متوسلیان و وزوایی فرمانده گردان حبیب، در همانروزگار تمرین، آموزش، شناسایی و آمادگی برای عملیات فتحالمبین رخ داده است. وزوایی در همانروزها مصاحبهای با مجله امید انقلاب داشته و سخنانی گفته که به نظر خیلی از مخاطبان امروزی، افسانه میرسند. او در اینگفتگو از شور و شوق نیروهای رزمنده برای قرارگیری در جلوی صف حمله گفته است: «در بین برادران ما دعوا بود و هرکس میآمد و تقاضا میکرد که شب حمله در جلوی ستون گردان قرار بگیرد و …» یکی از سخنان مهم وزوایی هم در اینمصاحبه که بیانگر نیروی ایمان چهرههای انقلابی مثل او هستند، درباره یکی از سنتهای الهی است: «در هر صورت اینوعده الهی است که هرگاه انسانها در جهت اراده الله قدم بردارند و در این راه از جان و مال هرآنچه در اختیار دارند، بگذرند، خداوند نیز در عوض، پیروزی را به آنها خواهد داد، انشاالله.» البته نباید از استفاده قید «انشاالله» که بهکرات توسط فرماندهانی چون متوسلیان، وزوایی، همت و… استفاده میشده هم چشم پوشید. یکی از ویژگیهای دیگر محسن وزوایی، رک و راست بودن با نیروهای تحت امرش بوده است. مسعود مرادی جانشین گردان حبیب در آنبرهه درباره سخنانی که فرماندهان گردان حبیب به نیروهای خطشکن خود داشتهاند، میگوید: «در عرف نظامی از پیش گفته نمیشود شما از ماموریتتان زنده برنمیگردید. اما مسئولین گروهان به برادران رزمنده میگفتند در اینماموریت مراجعتی در کار نیست.» وزوایی هم پیش از شروع آموزش در بلتا به نیروها گفته بوده اگر کسی احتمال میدهد هنگام آموزش یا حمله بِبُرد، صادقانه بیاید به خودم بگوید تا او را به گردان دیگری بفرستم. علت همه اینحرفها و اتمامحجتها هم مأموریت مهم و حساس گردانهای حبیب، سلمان و حمزه در عملیات فتحالمبین بوده است.
در همانزمان، شناساییهای شبانه و باز کردن معابر حرکت نیروها در میدانهای مین عراق، ادامه داشته است. جعفر جهروتیزاده که ابتدای تشکیل تیپ 27 از کمبود امکانات تخریب و آموزش به تخریبچیان صحبت کرده و در انتهای فتحالمبین از برطرف شدن فقر امکانات تیپ گفته، آنشبها درگیر خنثیکردن مین و بازکردن راه پیشروی نیروها برای شب عملیات بوده است. او در اینزمینه تدبیری به کار گرفته و طوری مینها را خنثی میکرده که نیروهای عراقی درصورت بازرسی میدانهای مین خود، متوجه تغییر در وضعیت مینها و خنثیشدنشان نشوند. جهروتیزاده در روایتش از آنشبها، اشاره دارد که که چاشنیهای انفجاری مینها را خارج کرده و سپس چاشنیهای خالی یا غیرانفجاری بهجایشان میگذاشته تا در صورت بازرسی مینها توسط نیروهای عراقی، مینها ظاهر مین خنثینشده را داشته باشند. او در خاطراتش گفته: «مواظب بودیم چیزی هم به منطقه اضافه نکنیم که یکوقت موجب شک و شبهه دشمن بشود.»
جعفر جهروتیزاده، مسئول وقت بخش تخریب تیپ 27 و یکی از راویان امروز
اما یکی از خاطرات جالب رزمندگان تیپ 27 در شبهای شناسایی فتحالمبین، کاری است که حسین قجهای فرمانده خجالتی گردان سلمان در خطوط عراقیها انجام میدهد. او و جمعی از رزمندگان، بین نیروهای عراقی، مشغول شناسایی مواضع و استحکامات دشمن بودهاند که قجهای با آرامش و خونسردی تعدادی از قمقمههای نیروها را گرفته و آنها را کنار سنگرهای عراقی پر میکند. نیروهای عراقی هم که او را میبینند، تصور میکنند یکی از نیروهای خودشان است و مزاحمش نمیشوند.
یکی از نکات و تفاوتهای متمایز شناساییهای نیروهای ایرانی و عراقی در طول جنگ 8 ساله، این است که شناساییهای نیروهای ایرانی و تطبیق واقعیات با نقشه، توسط نیروهای اطلاعات عملیات و حتی خود فرماندهان ردهبالا انجام میشد اما نیروهای عراقی از امکانات جاسوسی و نقشههای ماهوارهای آماده که آمریکا، شوروی و دیگر قدرتهای غربی در اختیارشان قرار میدادند، بهره میبردند و از نظر صرفهجویی در زمان شناسایی، از ایران جلوتر بودند.
منبع : مهر
انتهای پیام/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0